خانما پیرو پست قبلیم که منو تولد نگفتن و...!
زنگ زدم مادرشوهرم گفتم سکوت کرد اخرش گفت که بخاطر کارتون که مشغوولید نگفتم که بکه بهتون
صبح شوهرم از سرکارش اومده میگه با المیرا(خواهرص)
حرف زده اصلا اینی که گفتی نبوده جریان!!!
بهت تعارف زده بوده قبلا . بخاطر کارت چیزی نگفته دوباره تو عادت داری همیشه هرچیز تهش دعوا راه بندازی شناختمت تو این سه سال
ی مهنونی دادی داری میترکی از حرص
گفتم این ۳سال این همه رنگووارنگ انداختم براشون اخر این طوری میگی دفعه های بعد خواستی ۲تایی برنامه میگیریم بهم گف من دعوت مبکنم توخودت تنهاقی بگیر 🙄🙄🙄