#نیایش
📿
یڪ استڪان
یادِ خدا باید بنوشم
خـــــدایم؛
شیطان
اندازه یڪ حبّه قند است
گاهی می افتد توی فنجانِ دلِ من
حل می شود آرام آرام
بی آنڪه اصلا ً من بفهمم
و روحم سر میڪشد آن را
آن چای شیرین را ...
شیطان زهرآگین ِدیرین را.
آن وقت او
خون میشود در خانه تن
میچرخد و میگردد و میماند آنجا
او میشود من
❦
طعم دهانم تلخ ِتلخ است
انگار سمی قطره قطره
رفته میان تاروپودم
این لڪه ها چیست؟
بر روح ِ سرتاپا ڪبودم!
ای وای
پیش از آنڪه از این سم بمیرم
باید ڪه
از دست خـــــودت دارو بگیرم
ای آنڪه داروخانه ات
هر موقع باز است
من
ناخوشم
داروی من راز و نیاز است
چشمان من ابر است و هی باران می آید
اما بگو
ڪِی میرود این درد و ڪِی درمان می آید؟
شب بود اما
صبح آمده این دوروبرها
این ردپای روشن تـــــووووست
این بال و پرها
لطفت برایم نسخه پیچید:
یڪ شیشه شربت، آسمان
یڪ قرص ِخورشید
یڪ استکان یاد خدا باید بنوشم
معجونی از نور و دعا باید بنوشم☘
❤❤❤❤❤❤