تازه سه ماه شده عقد کردم. هی عجله داره عروسی بگیره در صورتیکه اردیبهشت تصمیمون بود الان تز گرونی اینو هول گرفته هی میخواد زودتر بگیره میگم من نمیتونم زودتر وسابلو بگیرم درک کن نمیفهمه اصلا من دوس داشتم واسه عروسی بینیمو عمل کنم. خیلی دوس دارم هنوزم اصلا خواسته منو نمیفهمه من حاضرم ببنیمو عمل کنم با پول وسایلم و تو خونه خالی بشینم اصلا
خب دوس دارم ارزومه نه که بینیم بد باشه ها یه قوز کوچیک داره خب دوس دارم دیگه
نمیفهمه درک نمیکنه هی گرونی گرونی میکنه
میگه تنهایی میرم دنبال کار عروسی
دعوامون شد تلفنی قطع کرد کلی پیام داد تو تل من نخوندم هنوز از بیرون نگاه کردم
قرار بود جای ناهار خوری و ظرفشویی مبلو سرویس خواب بگیره قبول کرده بود الان زده زیرش بخاطر گرونی
میگم مگه با کسی مشورت کردی قرار نبود بین خودمون باشه قسم خورد نگفته به کسی
خانوادش مخصوصا مادرش هی عجله داره پسرش بره سر زندگی خودش هی نگرانه پسرش پول بیشتر خرج کنه حالا مامانش خوبه ها ولی این عجلش رو اعصابمه. خب خانواده دختر هم درک کنید دیگه.
منم ارزوهایی دارم همه رو داره به باد میده با اینکاراش
خیلیی ناراحتم یبار درک میکنه دوباره افزایش قیمتو میبینه یه آدم دیگه میشه خواسته های من واسش مهم نیس انگار
من خودمم دوس دارم اردبیهشت عروسی کنم. هی زودتر چیه من چطوری وسیله بگیرم
خب نمیرسه ندارم دیگه