همه پس اندازمو دادم شوهرم که باهاش کار کنه.بیکار بود.فقط شوهرم اصلا قدرشناس نیس و ممکنه یه روزی بزنه زیرش که من چیزی بهش دادم.یعنی همچین آدمیه.بیکاریش خیلی اذیتم میکرد گفتم فقط خونه نشینیش تموم شه
نه کار خوبی نکردی وقتی انقدر میشناختیش که ممکنه بزنه زیرش
از یاد برده ای و از یاد برده ام تو را افسوس که رفته ای و از دست داده ام تورا ای آرزوی من تو کجایی و من کجا باور نمی کنم که نمی بینمت تورا گاهی به یاد تو و چشم بی شرم تو دمی از خود برون شوم و خواهمت تو را اشکم روان شود وبغض می کشد وقتی که یاد آوردم رفتن تو را لعنت بر این جفای زمانه و تقدیر روزگار آزرده میکندم هوس دیدن تو را