بچه ام الان ۵۰روزه بعد خیلی روش حساس هستش طوری که خودش نه بغل میکنه و نه بوسش میکنه میگه کوچیکه بعد که پدر بزرگ و مادر بزرگاش بقلش میکنن و یا بوسش میکنن میپره بهشون و یا حتی خواهر و برادر خودش و من و اگه یک نقطه قرمز روی پوست بدنش باشه همه تقصیرا میندازه گردن خانواده من و خیلی توهین میکنه
از الان وایستا جلوش بچه تا بزرگ بشه هزار بار بدنش زخم میشه میفته و غیره هر بار میخواد تقصیر تو بندازه بگو من بچه داری بلد نیستم خیلی حساسی بشین تو خونه خودت نگه دار فقط محکم بایست جلوش
شوهر منم همینجوره باورت میشه من نمیتونم تنها جایی برم میگه میری بچه ها یه طوریشون میشه خودش همه جا میاد کل بدن بچه هارو بررسی میکنه
یه روزی رفتیم تو کوچه با دوستامون بازی کردیم بدون اینکه بدونیم اخرین بار بوده😥😣کی فکرشو میکرد یه روز با ادمایی حرف بزنیم که تا اخر عمرمون شاید هیچ وقت نبینیمشون🤩😍
من پسرم هر بار مریض میشد میگفت مواظبش نبودی و غر میزد منم یه بار از کوره در رفتم از بس فشار بهم آورده بود تو سالن بیمارستان بلند بلند داد میزدم جلوی همه میگفتم خستم کردی دیگه دوست دارم مریضش کنم و.. بعد از اون که ابروش رفت تا الان بهم نگفته مواظب باش
همش دلم میخواد همسرم با برخورد خوب با اطرافیان رفتار کنه اما انگار بلعکس میشه فقط هر روز که میگذره خودمو با خواهر شوهرم مقایسه میکنم که بچش بعد از ۱۰ روز از بچه من دیرتر به دنیا اومد که چه قدر شوهر اون هواشو داره اما شوهر من نه