دوهفته بود عقد کرده بودیم نصفه شب دیدم یه چیزی خورد تو دهنم که کم مونده بود دندونام خورد بشه تو دهنم.بیدار شدم هاج و واج دیدم شوهرم غلتیده پاش طرف منه تو خواب هم هی میگفت اصغر وایسا اصغر اگه مردی وایسا تا بهت بگم
دیدم بله تو خواب داشته دعوا میکرد و چک و لگدشو من خوردم.منم از شدت درد و حرص دلم یکی زدم توکونش و زود خوابیدم.😂
بعدش اون هاج و واج پرید بالا و هی نگاه به اطراف میکرد منم خودمو به خواب زدم🙄😄😄