سلام..بچه ها من سه تا خواهر شوهر دارم مادر شوهر ندارم و دوتا جاری...خواهرای شوهرم خیلییییییی با من خوبن و مهربونن و فوق العاده ان خداییش..خونه من میان نمیزارن من کار کنم خودشون میپزن و میخورن و جمع میکنن و خلاصه خیلی خوبن..پز زیر پوستی نیستااااا😂😂😂... ولی با اون دوتا جاری کاری ندارن خیلی....محل نمیدن بهشون..و موضوعی ک ب شددددت منو ازار میده اینه ک من از این قضیه رنج میبرم واقعا...جلو اونا تعریف من میکنن یا از دستپخت و بچه داریم و اینااا..این باعث شده ک دوتا جاری خیلی حسودی کنن و اینکه مرتب دنبال ایراد گرفتن از منن...مثلا بچم سرما خورده بود جلو خواهرای اقام میگفت شبا سرده رو بچه رو حتما ندادی و این حرفااا..خب راست میگفت ک ولی اصل قضیه اینه ک نسبت ب من حسود شدن و دنبال خراب کردنمن...و من این وسط با همه خوبم..خواهرای شوهرنمم پشت سر اون دوتا جاری غیبت میکنن منم تا حالا هیچ نظری ندادم ولی واقعا نمیفهمم باید چکار کنم... اینم بگم بخاطر خودم فک نمیکنم باهام خوب باشن ب خاطر داداششونه ک داداش بزرگشونه و همه جا و همیشه حمایتشون کردده...
بگو تعریف نکن اونا ناراحت میشن غیبت هم نکن گناه نشور
زرنگن خواهرشوهرات جاری میندازن ب جونت فک کردی مهربونن😂😂😂🤣🤣🤣🤣
اخه این خواهر شوهرا چیکار کنن از دست شماها کمک کنن تعریف بکنن یه جور کمک نکنن بهونه بگیرن یه جور :|
عزیزم من کاملا درکت میکنم تک عروسم اما زنداییای شوهرم مثل جاریم می‌مونن چون خیلی نزدیکن بهم و فاصله سنی شوهرم و داییاش کمه مثل جاری هستیم. همیشه مادرشوهرم و خاله های شوهرم زیادی تحویلم میگیرن. زیاد خونشون نمیرم اما وقتی میرم تو جمع خیلی خیلی بهم میرسن هی ازم تعریف میکنن. اگ زنداییا یه چیزی حتی به شوخی بهم بگن فوری قبل تر از من جوابشونو میدن. درسته عزیز بودن خوبه اما خود منم اذیت میشم، چون زنداییا اصن با من خوب نیستن من بیشتر دلم میخواد تو جمع عروسا باشم اما تا میرم تیکه میندازن عروس خوبه اومد 😂😂😂
مادر من هم خیلی هوای زن داداشاشو داره.
هفته قبلی یکیشون قصد داشت کاری انجام بده ، کارش اشتباه نبود اما روش انجامش بد و نادرست بود و باعث کدورت و ... میشد.
مادرم بهش زنگ زد که عزیزم این کارت ممکنه فلان طور بشه . بخدا من پیش مادرم بودم اونقدر با مهربونی باهاش حرف زد که نگو آخه این زن داداشش هم سن منه و مادرم جای مادرشه. خلاصه تماسشون که تمام شد زن داداشش زنگ زده بود به مادربزرگم که از دست خواهرشوهر می خوام خودمو بکشم ما هم چشامون چهارتا شد.
کاری که خواست رو کرد اما پشیمون شد چون خیلیا بهش خندیدن و متلک بارش کردن .
مادرم هم بهش گفت من نمی خواستم این طور بشه که بهت گفتم ولی ناراحت شدی.
اینو گفتم که بگم بعضیا معلوم نیست فازشون چیه
