من باشوهرم مشکل دارم بعد مادرشوهرم همه چیزارو به خواهرش میگه اون دفعه دیگه عصبانی شدم گفتم من بدم چیزهایی که بین من و شوهرمه به کسی بگین اگه دوست دارین به کسی بگین مشکلات خودتونو بگید اونم گفت مگه غریبست گفتم غریبه نیست ولی دلم نمیخواد به کسی بگین بعدش مگه میتونه مشکل منو حل کنه زندگیم هرجور باشه نمیخوام هی این ور اونور بگین اگه لازم باشه خودم میگم
اونم فقط نگاه کرد
اخه دیگه از حدش گذشت