دوماهه عقد کردم شوهرم هی میگه عجله کن
عجله کن هی میگم درک کن خانوادمو خب حداقل 6 ماه زمان میبره خرید
کلا 17 میلیون دارم بهش میگم بزار کار کنم زودتر پیش بریم میگه تا نیومدیم سر خونمون از کار نگو بعد عروسی برو سرکار
منم الان نیاز دارم کار کنم بقیه رو خورد خورد جور کنم
اون هی میگه نمیخواد همینجوری بیا اصلا
میگه هی نمیخری هیچی بدتر و گرونتر میشه چرا همین پولی که داری نمیخری و فلان
بابامم دیگه بیشتر ازش بر نمیاد انقد قسط داره
مامانش یه واحد ویلایی نوساز داره که میخواد خالی کنه بده ما
خودش بره تو خونه قدیمی کناری بشینه یهنی دو تا راه جدا داریم ازهم
نمیدونم انقد مامانش گفته این تاثیر گرفته هی میترسه پسرش بیشتر پول خرج کنه هرچی بگذره
من چی کنم نه راضی میشه برم سرکار
نه چندماه صبر کنه
انقد فک کردم دیوانه شدم جوش زدم کلی سردرد گرفتم
مامانمم یجوری نگرانه هی میگه میخوای چطوری بری هی دوسال صبر کن
خواهرمم یچی میگه
خیلیی خسته شدم چی کنم