کاپیک قبلی رو اگه درجریانید ک هیچی اگ نه بخونید مال چند ساعت پیشه...
ادامش که من چ کردم...
کلا دست به سیاه و سفید نزدم وسوغاتی رو گذاشتم و نیاوردم بعد خواهرشوهر کوچیکم اومد دم در گفت اینارو جا گذاشتین منم گفتم نه باشه لازم نیست بعدا میبریم و گازشو گرفتیم رفتیم.
بعد پدرشوهرم پیامک داد به شوهرم کلی بهش چیز گفت ک خاک توسرت منو جلو دامادم سکه یه پول کردی میگرفتی مینداختی اشغالی و...اونم گفته نه شما ممو جلو زنم بی ابرو کردین....بعد پدرشوهرم زنگ زد به شوهرم هینجوری داااااد میزد و مادرشوهرمم گریه میکرد و همینجوری شوهرم عاق و نفرین کردن ک تو به ما اهانت کردی و دیگ اینجا نیا و پدرشوهرم گفت من امشب می میرم.
شوهرمم خیلی نگران شد گف تاحالا بابامو اینجوری ندیدم و امشب می میره و شوهرمم گریه کرد
من خیلی حالم بدشد احساس بد بودن شدید بهم دست داد .تازه اخرشم بده شدم شوهرم گفت کاش نمیزاشتم این کارو بکنی ...تو بچگیت شریک شدم.
منم یه گلدون گل تازه ک تازه خریده بودم دادم به شوهرم گفتم پاشو برو همین الان از دل بابات در بیار اونم رفت و من هنوز تنهام....
اصلا فکر نمی کردم اینجوری بشه....پدرشوهرم اینکارا رو بکنه و...😔😔😔
خدا منو ببخشه نمیخواستم اینجوری بشه فقط میخواستم بعد چند سال یبار اعتراض کنم بفهمن چغندر نیستم