داستان هميشگي
از دست حرفاي مادرشوهرم
كثافت نكبت تو روم نگاه ميكنه ميگه چمدون دامادي نخريدين
من جوابشو ندادم
ولي اومديم تو اتاق به شوهرم گفتم تا بوده ميليون ميليون بابام بهمون پول داده
شوهرمم عصبي شد گفت داري به رخم ميكشي؟گفتم نه گفتم كه بدوني كه پشتم دربياي
بحثمون شد باهم
هميششششه ما سر دهن ول ننش دعوا داريم
واااااي خداياااا