2777
2789

خنده دار ترین سوتی که تو عمرتون دادین که هنوز یادتون نرفت رو بگین !!!

 اگر كسي را دوست داري، به او بگو. زيرا قلبها معمولاً با كلماتي كه ناگفته مي‌مانند، مي‌شكنند 

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

تو عروسی یکی از فامیلا داماد داره همه رو شباش میکنه منو شباش نمیکنه وسط جمعیت اینجوری😭😭دارم گریه میکنم

هروقت فامیل منو میبینه هی میگه یادته 😒یادته😤

خب لامصب ۲۰ سال گذشته ول کنین

هر روز بیشتر از دیروز دوستت دارم..گویی در قلبم بروزرسانی میشوی🤗😍

سوتی که خودم دادم هنوز یادمه  رفته بودم دانشگاه تازه در ورودی رو چشمی کرده بودن موقع امتحانا بود داشتم میرفتم یک دفعه در بسته شد چنان جیغ زدم همه نگاه میکردن بعد اون من دیگه ادم سابق نشدم هروق همکلاسیام منو میدیدن میخندیدن

 اگر كسي را دوست داري، به او بگو. زيرا قلبها معمولاً با كلماتي كه ناگفته مي‌مانند، مي‌شكنند 

اول صبحی مغزم نمیکشه 🤣🤣🤣هنوز استارت نخورده مغزم😐

گرگ باش!!!  هیچی دیگه همین  منم یه جایی خوندم گفتم شاید خوبه گرگ باشی    به من چه اصلا مرغ باش تخم بزار والا    همه رو شستم گذاشتم کنار 🥀🥀  

عه داره یادم میاد یه بار رفتم مغازه سوپری کنار خونمون بود درش بسته بود طبقه بالا خونشون بود منم زنگشونو زدم بعد پسرش برداشت گفت کیه منم برداشتم گفتم منم...دوباره گفت کیه گفتم مریمم..اصلا هول شده بودم نمیدونم چرا😁😁پسره اومد درو باز کرد گفتم مغازه کار داشتم دیگه تا اخر یه جوری نگام میکرد😁

اگر دنبال عیب هستی از آینه استفاده کن نه ذره بین! 😏

توی نمایشگاه بودیم کلی شرکت خفن آدمای خفن....

خلاصه غرفه ی شرکتی دعوت بودیم طرف خیلی کله گنده بود تو صنف خودش ...

اومد دست بده من دست ندادم 

فک کرد متوجه نشدم

دوباره اومد بشینه من با دست اشاره کردم بفرمایید فکر کرد میخوام دست بدم باز دستشو آورد جلو

اخرش نشست بیچاره 😂

وای یادش میوفتم خیلی خجالت میکشم 

قیافه رئیسمون`😓😖😤`


عه داره یادم میاد یه بار رفتم مغازه سوپری کنار خونمون بود درش بسته بود طبقه بالا خونشون بود منم زنگش ...

منم یه بار رفتم مغازه فقط گفتم سلام بعد قفسه هارو نگاه میکرم بعد چن دقیقه آقاهه گفت  کاری داشتین میتونم ککمتون کنم منم گفتم چیزای که خواستم بهم بدین دیگه بنده خدا میگفت شما که چیزی نگفتین فقط سلام کردین دوتا از پسرای هنسایمون هم تو مغازه نشسته بودن تا آخر سعی میکردم بگم من گفتم شما نشنیدین دیگه رفت که برم اون مغازه 

 اگر كسي را دوست داري، به او بگو. زيرا قلبها معمولاً با كلماتي كه ناگفته مي‌مانند، مي‌شكنند 
سوتی که خودم دادم هنوز یادمه  رفته بودم دانشگاه تازه در ورودی رو چشمی کرده بودن موقع امتحانا بو ...

وای وای امان ازین گیت های دانشگاه😂

مال ما ازین چرخشیا بود هرررر دفه گیر میکرد لای مانتو دخترا یا بین دوتا پا! 

اصلا ی وضعیییییی

ادم استرس میگرف میخواس رد شه😂😂😂

منم یه بار رفتم مغازه فقط گفتم سلام بعد قفسه هارو نگاه میکرم بعد چن دقیقه آقاهه گفت  کاری داشتی ...


گفتی مغازه یادم افتاد

یبار رفتیم عطاری زرد چوبه بخریم

حالا نمیدونم چه خبر بود مامانم کلی زردچوبه خرید

پسره وزن کردو گفت بسته بندی کنم میبَرید؟؟

منم یهو گفتم نه پس میخوریم همینجا😂

پسره ی نادون😁😁


واي يادم افتاد 

كنار اموزشكاه ما يه فروشگاه بزرگ لوازم خانه و تخت خواب بود يه بار منو دو تا از دوستام سر ظهر بعد از اموزشكاه رفتيم تو فروشگاه به بهونه ديدن تخت خواب   همينجوري كه داشتيم نگاه ميكرديم يهو كركره فروشگاه اومد پايين دوتا پسرم تو فروشگاه بود همه جا تاريك شد پسرام اومدن سمت ما  ما گفتيم خدايا چرا اينجوري كردن  .من گفتم بچه ها خودتونو نبازيد تا پسرا رسيدن شرو كردم قيمت گرفتن  اين چنده حالا دوتا دوستام از پشت چسبيده بودن به من   منم نشون ميدادم كه شجاعم .همون موقع يكي از دوستام كه عقد بود گفت اقا بخدا من شوهر دارم  اينا مجردن 😂😂😂 اون يكيم اصلا حرف نمي زد حتي يه كلمه تموم مدت زبونش بند اونده بود پسره گفت خانم من چيكار شوهرت دارم ميخوايم مغازه ببنديم لطفا از در پشتي بريد ببرون . منم اين دوتا رو جمع كردم بردم بيرون 😂😂😂😂زبون اون دوستم  هنوز بند بود حرف نميزد😂😂😂

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792