اینو قبلا گفتم بازم میگم.
باعموم اینا خونه بابابزرگم بودیم برگشتنی دیدم مادربزرگم چنتا شیرینی گزاشت تویه ظرف اومد سمت ماها
من فک کردم برا ما اورده😓
بدوبدو رفتم دستشو گرفتم هی جلو همه میگفتن نههه بابا نمیخایم ما
نمیخوریم☹
یهو گف این مال عموت ایناس😖😖😖دوس داشتم بمیررررم