من چند وقت پيش يه خواب ديدم ولي اول بذارين كامل جريان زندگيمو بگم بعد خوابمو من سال ٩٤ با يه آقايي آشنا شدم حدودا يه سال با هم بوديم بعني به غير از ساعتايي كه سركار بوديم تمام وقتمون با هم ميگذشت رابطمون خيلي صميمي بود همه خريدامو انجام ميداد هرچي دوست داشت برام ميخريد به هر بهانه اي سورپرايزم ميكرد صبحها منو ميرسوند شركت غروبام ميومد دنبالم آبم ميخورد به من زنگ ميزد يا پيام ميداد ميگفت قرار گذاشته بوديم عيد همون سال عقد كنيم كه عيد همون سال نظرش عوض شد و زد زير همه چي