من کوچیک که بودم نمیدونم چرا کسی از دستشویی در میومد بش میگفتم خسته نباشی با دست خیس تار مینداختن جلو موهام شما کوچیک که بودین خودتون یادتونه یا اطرافیان بگن
سوگل بوگندو افتاد تو قندون انبر بیارید درش بیارید 😖چرا همچین شعری میخوندم هنوز خودمو درک نمیکنم
من بچه بودم مهمون میومد گریه میکردم میگفتم برو خونتون من حوصلم سر رفت
بعد وقتی طرف پا میشد بره داد میزدم نه نرررو
خود درگیری داشتم من
من از بچگی هام فقط شرارت هام یادم میاد الانم میترسم دخترم به خودم بره پدرم در بیاد 😢😢
۶.۷ سالم بود میرفتم بالای درختی که گنجشک لونه ساخته بود و ۴ تا جوجه تازه از تخم درومده بود.نون خشک میکردم تو حلق جوجه ها و پیش خودم فکر میکردم چه کار ثوابی میکنم گرسنه نمونن😖😣😣😣
به همسایه گفتم بابام گو...ه نمی دونم چرا فکر می کردم شیرین کاریست
ب گفته دیگران ب شدت لوس بودم اذییت میکردم ب پدرم وابسته بودم شدید سرکار همه جا باهاش میرفتم صاحب کاراش همیشه دعوااش میکردن چرا بچه میاری اینجا جای بچه اس پدرمم کارگر بود همیشه بهم پول توجیبی میداد الان انگار ازش بدم میاد اونم همینطور نمیدونم چرا خیلی فاصله افتاده بینمون😟 شیرین کاری نکردم فقط وقتی تازه راه رفتن یاد گرفته بودم از خواب پا شدم مادرم اینا داشته شام میخورده لنگان لنگان رفتم پیشش گفتم گلسنمه😐 میگفتن خیلی ذوق کردم شیرین کاری خاصی نکردم همش اذیت میکردم خیرم ب هیچکس نمی رسید😓😓😞
من همه بچه ها رو كتك ميزدم هرچى الان ارومم اون موقع شر
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
