اول توضيح كوچيكي بدم من تو ي شهر نزديك شهر شوهرم اينا زندگي ميكنم تو شهر شوهرم دانشجوام ي خونه بابام گرفته برا احيم ومن حالا اين چند وقت خالمم اومده بود شوهرمم تنهاست خانوادش ي شهر دورن بهم گفت اجيت ك تنها نيست بايد بياي اينجا پيش من منم ب خانوادم گفتم از ظهر تا شب ميام خونه شوهرم كاراشو ميكنم ولي نگفتم كلا اينجام چون اجازه نميدادن از طرفيم شوهرم ميگه حتما بايد اينجا باشي
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
بعد از عروسی از چشم نمیوفته آدم؟؟این حرف چقدر اخه غیر منطقیه یعنی چی مثلا از چشم میوفتی!!
به نظرم واقعا خیلی حرف مسخره ایه
والا من با شوهرم دوست بودم وقتی تصمیم به ازدواج گرفتیم باهم رابطه داشتیم الان ده سال میگذره خداروشکر که خیلی خوب و خوشیم هنوزم بحث کهنه شدن و تازه بودن و از چشم افتادن نداریم