اول توضيح كوچيكي بدم من تو ي شهر نزديك شهر شوهرم اينا زندگي ميكنم تو شهر شوهرم دانشجوام ي خونه بابام گرفته برا احيم ومن حالا اين چند وقت خالمم اومده بود شوهرمم تنهاست خانوادش ي شهر دورن بهم گفت اجيت ك تنها نيست بايد بياي اينجا پيش من منم ب خانوادم گفتم از ظهر تا شب ميام خونه شوهرم كاراشو ميكنم ولي نگفتم كلا اينجام چون اجازه نميدادن از طرفيم شوهرم ميگه حتما بايد اينجا باشي