روح وروانم بهم ریخته فقط خودم میتونم بفهمم چقد افسرده ام...بعداز ۶.۷سال زجر به عشقم رسیدم زجرایی که حس تنگی نفس رو بهم میداد که نگم براتون چون تموم شد هرچی بود.مشکلم الانه از دوست داشتن زیادیش دارم آب میشم همش فک میکنم نکنه یکی دیگه به چشمش بیاد نکنه منو نخاد با جرعت میتونم بگم اگه نباشه مرگم صددرصد وابستگی شدید نمیدونم چجوریم وقتی بیرونه همش حرص میخورم و خود خوری که نکنه جامو کسی بگیره اگه شبا نباشه پیشم نمیتونم بخابم و حالت تهوع و تنگی نفس میگیرم..همش روبه رو آیینم موهامو ماهی ده بار رنگ میکنم که تکراری نشم براش خیلی به خودم میرسم اما بازم دیوونه میشم از نظر دیگران قشنگم فقط یکم لاغرم اما اصلا اعتماد بنفس ندارم😔😔میخوام داروی اعصاب بخورم دارم داغون میشم آب میشم راهی ندارم شوهرم خیلی خوبه باهام همش میگه دوستت دارم ولی من خودآزاری دارم
یا کنج قفس یامرگ این بخت کبوترهاست..دنیا پل باریکی بین بد و بدترهاست..ای بر پدرت دنیا آن باغ جوانم کو؟..دریاچه ی آرامم؟..کوه هیجانم کو؟..
مریضی نداری عزیزم روانی هم نیستی فقط اعتماد به نفس نداری
جمله ی چرا انقدر زود ازدواج کردی؟ به اندازه ی جمله ی چرا ازدواج نمیکنی؟ زشته! جمله ی سومین بچه رو میخواستی چیکار؟ به اندازه ی سوال چرا بچه دار نمیشی ناراحت کننده اس! به اسم روشنفکری در زندگی دیگران دخالت نکنید🙏
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!