درس عبرت به درد بخور .لطفا همه بخونید

بچه ها داشتم داستان زندگی یکی از دوستامو می خوندم. من اصلا نمی دونستم داستان زندگیشو. بعد که اومد یه جا نوشت دیدم چه داستانی داره. یه دختر خوبه که همه چی داره و به شدت عزیز مامان و باباس. داستان طلاق و برگشتنشو می گفت. اشتباهش این بود که خیلی لی لی به لالای شوهرش می ذاشت. بدون شوهرش نفس نمی کشید و از تنهایی و زندگی تکی خودش بدون شوهر لذت نمی برد. خیلی مظلوم بود و همیشه در دسترس شوهرش.این جوری که هروقت اون می خواست بود.هیچ نازی نداشت به شوهرش یا هر مردی که تو زندگیش بود نشون نمی داد که احتیاجی به اون نداره که کامل باشه. در حالی که خودش همه چی داشت همش اشک می ریخت و غصه می خورد که چرا مردش دوسش نداره. چرا نمی خوادش  چرابه یکی دیگه نگاه کرد. خودشو پدرش هرچی می خواستن به پسره می دادن. برای به دست اوردن دل زنش تلاش نمی کرد. خلاصه اینکه بعد از طلاق و تجربه های متفاوت یه روانشناس بهش میگه رفتارتو عوض ک. اونم دوباره تو رفتار با شوهره روششو تغییر میده. بهش می فهمونه می تونه راحت بره کنار و ان انقدر مهم نیس که تمام زندگی زن وقفش بشه. فهمید نباید همیشه و به هر طریقی در دسترس باشه و هیچ چیز حتی بچه ش از خودش مهم تر نیست.یاد گرفت بره هنر یاد بگیره کار کنه فعال باشه خودشو درگیر داستانای خواهر شوهر مادرشوهری نکنه و خودشو اسیر و کوچیک نکنه و سرش تو زندگی خودش باشه. یاد گرفته اگه به خودش احترام نزاره هیچکس بهش احترام نمی زاره. وقتی رفتار خودشو عوض کرد محبوب تر و محترم تر و عزیزتر شد.کلی از اون به بعد همه چیز عوض شد.قوی تر شد و شادتر.  به خاطر همین شوهرش برگشت و دوباره با هم ازدواج کردن و الان بچه دارن و خوشبخته.
 راستش من خیلی یاد گرفتم ازش. دیدم خیلی از اشتباهات رو می کنم.ناراحتیمو نمی گم تا طرف از دست نره. تا کسی ازم نرنجه. تو خودم ریختم گریه کردم و بدترین چیزها رو بخشیدم.فقط به خاطر اینکه کسی ازم ناراحت یا از دست نره. ببینید شما هم این مشکلاتو دارید؟ شما هم مهرطلبی بیمارگونه دارید؟ به ودتون بد نکنید. زندگیتونو با مظلومیت و بی معنی تلف نکنید.