سلام من خونه مادرشوهرم زندگی میکنم البته فقط با برادرشوهروخواهرشوهرم بقیه سرمیزنن.... وشوهرم پسرعممه چندسال عاشق هم بودیم و ازدواج کردیم باکلی دردسر....خواهرشوهرم قبل ازدواجم تهران کارمیکرد ولی یه مدت بعدش برگشت شهرمون خیلی خوب بودیم مث دوتادوست انقدکه شوهرمم تعجب میکرد همشون خیلی دوسم داشتن ولی بعد یه مدت حسادتای خواهرشوهرم همه چیو داغون کرد اگه مادرش ازدست پخت من تعریف میکرد این دادمیزد ک توکوری غذاهای منو نمیبینی خلاصه باهاش قهرکردم خیلی موذیه اصلاحریم شخصی متوجه نیس دوبه هم زنی کرد...بعد قهرمون بازم رفت تهران ولی گاهی میاد کاراش باعث میشه باشوهرم بحث کنم خونه پدرم یه شهردیگس دیشب خواهرشوهرم زنگ زد ک داره میاد منم ب شوهرم گفتم خب من نمیام ک مام دعوامون نشه هروقت رفت میام اونم قهر کرد و رفت خونه چندبار زنگ و اس دادم جوابمو نمیده دیگه دوسندارم بیشتر ازاین خودمو کوچیک کنم شما بگین چیکارکنم
سلام خدای مهربون من چقد دلم تنگه برات خدای من وقتایی ک یادم میادچقدر کمکم کردی بغض میکنم خدای مهربونم بااااااازم مثل همیشه کارم گیره اومدم در خونت وایسادم خداجونم درو به روم باز کن ببرم تو خونت یه چایی مهمونم کن بهم لبخند بزن بگو باز چی شده یاد من افتادی باز چی میخوای اومدی سراغم منم سرموبندازم پایین بگم خدایا میدونم بی معرفتم اما اومدم سلامتی همسرم و تو دلیمو ازت بگیرم😔بازم به روم بخندی و بگی برو بنده بی معرفت من خیالت راحت باشه....خدیا عااااااشقتم
بگین چجوری شوهرمو راضی کنم خونه جدا بگیره هربار ک راضیش میکنم بعد یکی دوروز پشیمون میشه میشه
سلام خدای مهربون من چقد دلم تنگه برات خدای من وقتایی ک یادم میادچقدر کمکم کردی بغض میکنم خدای مهربونم بااااااازم مثل همیشه کارم گیره اومدم در خونت وایسادم خداجونم درو به روم باز کن ببرم تو خونت یه چایی مهمونم کن بهم لبخند بزن بگو باز چی شده یاد من افتادی باز چی میخوای اومدی سراغم منم سرموبندازم پایین بگم خدایا میدونم بی معرفتم اما اومدم سلامتی همسرم و تو دلیمو ازت بگیرم😔بازم به روم بخندی و بگی برو بنده بی معرفت من خیالت راحت باشه....خدیا عااااااشقتم