2777
2789

من به پسرم اخم کردم گفتم بده دیگه نخورد. ۱۸ماش  بود.

اما دخترم چون دم به دیقه باید میخورد و میچسبید بهم . دوره سینمو چسبو رب زدم گفتم خون اومده اولش ترسید فرداش اومد گفت پاک پاک 😐 پاک کردو خورد. 😕

انقدر دم به دیقه تو بغلم بود شیر میخورد صدا باباشم در اومد گفت دفه اخرته میخوریا ببینم دعوات میکنم. اولش ترسید هی نق میزد ناراحت بود روزه بعدش باباش ک بود دستمو گرفت برد تو اطاق تو تاریکی اومد بخوره ک باباشو دید گریه کرد لباسمو کشید پایین . دیگه هم نخورد. ۲۱ ماش بود ک گرفتمش

من تصمیم دارم تو ۱۴ ماه بگیرم... از لحاظ روانشناسی دیکه بعد ۱۴ ماه بحث مک زدن باید منتفی بشه

دختر بهاری من تو آخرین روز اردیبهشت 97 به دنیا اومد خدایاااا شکرت ..‌. همیشه دعا میکنم خدا این لذت رو نصیب همه منتظرها کنه😊

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

من ۲۱ ماهگی 

چون خیلی وابسته من بود و اصلا غذا نمیخورد

هم من داغون بودم هم خودش

روش یه رژ قرمز زدم بعد یه چسب پنج سانتی وقتی میدید میگفت اوف شده و نمیخورد

برای بهانه گرفتنش هم خوراکی هایی که خیلی دوست داشت رو بهش میدادم

میشه یه صلوات از ته‌ته قلبت واسه درست شدن شغل همسرم بفرستی. ممنون دوست عزیزم😘😘😘😘😍😍😍😍
من به پسرم اخم کردم گفتم بده دیگه نخورد. ۱۸ماش بودم. اما دخترم چون دم به دیقه باید میخورد و میچسبید ...

واقعا شوهرت چه پایه بوده

ولی دلم به حال دخترت سوخت چرا با اخم تخم 

شوهرم هنوزم ناراحته چرا بچه رو توی ۲۱ ماهگی از شیر گرفتم

میشه یه صلوات از ته‌ته قلبت واسه درست شدن شغل همسرم بفرستی. ممنون دوست عزیزم😘😘😘😘😍😍😍😍
واقعا شوهرت چه پایه بوده ولی دلم به حال دخترت سوخت چرا با اخم تخم  شوهرم هنوزم ناراحته چرا بچ ...

ببین ینی خابو خوراک نداشتم . منی ک تمیز بودمو خونم دسته گل بود خودم موهام پریشون بودو به کارا خونه نمیرسیدم همش گریه میکرد باید بغلم بود. غذا نمیخورد سره سفره مصه بچه نوزاد باید میذاشتمش زیره سینم تا غذا بخورم یا برا بقیه غذا بکشم.  سره گاز رفتنیم باید بعلش میکردم جیغو دادرا مینداخت ک بهم وایساده شیر بده. همینکه باباش کمک کردو از شیر گرفتمش خداروشکر وابستگیاشم کم شد . اصن باورم نمیشد همچین بچه ای بمونه خونه بهش بگم دارم میرم مغازه بگه برو من میمونم خونه 

واقعا شوهرت چه پایه بوده ولی دلم به حال دخترت سوخت چرا با اخم تخم  شوهرم هنوزم ناراحته چرا بچ ...

سره پسرم گفت زوده گفتم من شیر میدم چکار داری دلت میسوزه ازین به بعدشو شیره خشک بگیر من به فکره بچتم ک بیوفته به غذا شیره من چی داره ک بخوره. روزه اول غر زد از فرداش گفت راس میگی.

ببین ینی خابو خوراک نداشتم . منی ک تمیز بودمو خونم دسته گل بود خودم موهام پریشون بودو به کارا خونه ن ...

پسر منم همینطور بود 

ولی شوهرم زیر بار نمیرفت ولی من گوش ندادم 

چون دیدم بچم داره از بین میره چون شیری نداشتم

از اون طرف خودم داشتم از پا درد میمردم 

از یه طرفی هم ماه رمضون نزدیک بود نمیتونستم هم روضه بگیرم هم شیر بدم همینجوریش فقط استخون ازم مونده بود

واسه همین از شیر گرفتم

ولی هنوزم وابستس

حتی نمیزاره درست تلوزیون ببینم همش میاد جلوی صورتم وای میسته لبخند میزنه میگه منو نگاه کن

یه دستشویی هم برم باید ۱۰ بار بهش بگم من دارم میرم دستشویی ولی بازم میاد پشت در میگه کجایی

این که بزارمش خونه برم مغازه که جزو آرزوهامه

بقیه جای من کلافا که چرا انقدر به من میچسبه

دیگه خسته شدم نمیدونم باید چطور باهاش تا کنم

میشه یه صلوات از ته‌ته قلبت واسه درست شدن شغل همسرم بفرستی. ممنون دوست عزیزم😘😘😘😘😍😍😍😍
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز