2777
2789
عنوان

بیاید خاطره بگین بخندیم

| مشاهده متن کامل بحث + 3024 بازدید | 28 پست

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

وای یاد بچگی خودم افتادم من همیشه دامن می پوشیدم ولی اصلا نمیزاشتم مامانم شورت پام کنه. گریه می کردم ...

وای چ بد میشه ادمو با این صفت بشناسن  

مگر میشود زندگی ام را بهم ریخته آفریده باشد خدای دانه های انار ...
وای چ بد میشه ادمو با این صفت بشناسن    

اره جالب اینجاس مامانم گفته اون دخترم که شورت نمی پوشید الان امتحان قوه قضاییه رو قبول شده 😂😂😂😂😂😂

کاربری دست یه نفره 😜 اونایی هم که میگن کاربریشون دو نفرست دروغ میگن در جریان باشین😎بدرود😎

بهترین خاطره های من مال اونوقتایی هست که موهامو پسرانه کوتاه میکردم شبا با خواهرام میرفتیم پارک 

خواهرام دخترا رو برام خواستگاری میکردن لامصبا هشتاد درصد ادرس خونشونو میدادن با خانواده تشریف ببریم

وای یاد بچگی خودم افتادم من همیشه دامن می پوشیدم ولی اصلا نمیزاشتم مامانم شورت پام کنه. گریه می کردم ...

منم اصلا نمیتونستم شرت بپوشم البته شلوار میپوشیدم تا اینکه فرستادندم مهد, اونجا مامانم محبورم کرد بپوشم و میگفت دیگه بزرگ شدی, خلاصه بعد چن جلسه منو راضی کرد شرت بپوشم, منم همون جلسه تو مهد داد زدم راسی خاله من امروز شرت پوشیدم, بیچاره مامانم 😅😅😅

هر کجا تنفر است, بذر عشق بکار...

من دوتا دوست داشتم تو کوچمون یکی خونه بغلیمون یکی روبه رویی با اون خونه روبه رویی که اسمش زینب بود بیشتر صمیمی بودیم و این دوست خونه بغلی که اسمش زهرا بود خیلی زودتر از ما سینه درآورد و سینه هاش خیلی بزرگ بود و سوتینم نمیبست آقا ما مسابقه ی طناب بازی راه مینداختیم و خودمون زود میباختیم که این زهرا هم باورش میشد خیلی بیشتراز ما میتونه طناب  بزنه آقا دلتون نخواد یه صدتایی میزد ماهم پرش سینه هاشو می دیدم میترکیدیم از خنده تا آسمون میرفت آخ آخ چقد هیز بودیم خخخخخخ     

شیر با دیدن ترس تو درنده تر میشود...

ما خونه بابا بزرگم میشستیم.با داداشم دعوام شد.زدم در کمد دیواری شکستم .با لگد .بعد بابا بزرگم میومد میشستم

جلو کمد دیواری تا نفهمه 

شاید وجودم به کسی آرامش نده😏ولی همین که حضورم حرص خیلیارو در میاره بهم انگیزه میده😎😎

یبار رفتیم خونه خالم البوم عکساشونو نگا میکردیم با دختر خاله هام بعدش عکس نوزادی پسر خالمو دیدم لخخخخت کلا لخت بود اقا منم انکشت اشارمو زاشتم رو اونجاش دختر خاله هام میگفتن انگشتتو بردار ببینیمش منم برنمیداشتم میگفتم زشته شماها نبینین تاحدی که صدا خندمون بالا رفت یهو پسر خالم اومد رو سرمون در حالیکه داشت از خنده منفجر میشد خیلی محترمانه عکسو گرفت پاره کرد ریخت رو سرمون بعدش گفت خاک بر سر ندید بدیدتون مخصوصا تو بامن بودا🤤🤤 از اونوقت دیگه نرفتم خونشون از خجالت

فرقی ندارد بهارباشد یا تابستان،پاییزباشد یا زمستان،هر زمانی که باشد من همچنان میگویم(گه تو این زندگی) 🤤🤤🤤
یبار رفتیم خونه خالم البوم عکساشونو نگا میکردیم با دختر خاله هام بعدش عکس نوزادی پسر خالمو دیدم لخخخ ...

😂😂😂😂😂😆😆😆😆😆

دردل من افتاده عشقت زمین گیر شدم♡سر تو با عصمت با شمسی درگیر شدم   *** کار هرکس نیست با مرد زیستن♡ مغز خر میخواهد و صبر خفن  زن سعدی با سعدی دعواش شده  *** همسر جان، جان به قربانت کنم ای خوب خوبان*** مرا به صرف عشق کردی تو مهمان*** بیا که رنگ چشمت مرا دیوانه کرد از تو چه پنهان  ***   ۱۴۰۲/۱۱/۹ ضربان قلبشو شنیدم خداااااا🥰🥰دوبونش برم***          ۱۴۰۳/۱/۱۸ تیکر من آبی شد🥹🥰😇آرین مامان خوش اومدی 🤭🤭

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792