فصل يك در زمان حال اتفاق ميفته در واقع اينده ى فصل ٢ هست
توى فصل يك يه خانمى به اسم افسانه مشكات يه شركت داره و ثروتمنده. اين خانم مشكات از يه نفر به نام مالك پور سليم كينه داره و ميخواد كه ازش انتقام بگيره( تو فصل يك معلوم نيست دليل انتقامش چيه) افسانه يه دختر داره به نام ارغوان. ارغوان نامزدش اسمش هاتف هست
ارغوان با اينكه نامزد داره اما با نقشه ى مامانش ميخوان پسر مالك كه اسمش امير هست رو گول بزنه و عاشق خودش كنه كه دست بر قضا خود ارغوان عاشق امير ميشه.ه