2777
2789
عنوان

بیاین از جو خونتون تو روز خواستگاری بگید.

| مشاهده متن کامل بحث + 738 بازدید | 50 پست
پس منم نخودچی بگیرم. برای خواستگاری خواهرم ما تر گرفته بودیم.دادماد هم تر آورده بود. اونا فکر کردن ...

تر چون ممکنه دست و دهن خامه ای شه یا بریزه و اینا معمولا نمیدن.

یه کتاب هست به اسم گذر از پیچ و خم های خواستگاری. حتما بخونش

آدم ها تنها به مهر از هم برترند...

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

به بار روزي كه قرار بود خاستگار بياد ظهرش اب خونمون قطع شد😐

مامانم زنگ زد خاستگارا نيان، يه روز ديگه بيان، مادرش قبول نكرد گفت يه ديقه با پسرمون ميايم همديگه رو ببينن بريم، با اب چيكار داريم😏

اقا اين مادر ما از اين ور خونه به اون ور خونه راه ميرفت حرص ميخورد، منو بابامو داداشم هر هر ميخنديديم كه يه چيكه اب نيست بريم مستراح حداقل قبل اومدن خاستگارا😂

 

هيچي مامانم بساط ميوه اش رو جمع كرد ، با هم رفتيم خونه عمه ام كه دو كوچه اونور تر بود . هم من يه دست و صورتي شستم هم مامانم ميوه هارو شست


هيچي ديگه دسته جمعي چركولك تيپ زديم، خاستگارا اومدنو رفتن🤣

تر چون ممکنه دست و دهن خامه ای شه یا بریزه و اینا معمولا نمیدن. یه کتاب هست به اسم گذر از پیچ و خم ...

من تو درسای خودم موندم خواهرررر.البته فکر کنم ازدواج چندسالی منو عقب بندازه

به بار روزي كه قرار بود خاستگار بياد ظهرش اب خونمون قطع شد😐 مامانم زنگ زد خاستگارا نيان، يه روز دي ...

چه باحال.حالا ما داریم خونمونو تعمیر میکنیم.بعید میدونم تا دوماه دیگه تموم بشه.فکر کنم تا قبل از اومدنشون مشغول تمیزکاری باشیم.

منکه نمیشد بگم مامانم همون روز بهش گفت ولی معلوم بود خوشحاله به رو خوش نمیاره

معلومه که از ازدواج آبجیش خوشحال میشه.منم خواهرم داشت میرفت از خونه اییییییینقده خوشحال بودم.چون میدونستم مثه این تک فرزندا میشم امکاناتم میره بالا.همینطورم شد.

مال من از هَمه خمده دار تره روز حواستگاری بابام تو اتاق بود نازه از خواب پاشده بود عصر بو  میخواست بره سر کار کرم سفید کننده  خواهرمو فکر کرده بود ادکلن  زده بود به لباسش 😅😅😅 بعدم اومد سریع یه احوالپرسی کرد و رفت  وای بعدش برامون تعربف کرد مردیم از خنده 

مال من از هَمه خمده دار تره روز حواستگاری بابام تو اتاق بود نازه از خواب پاشده بود عصر بو  میخو ...

ههههههه.

خواستگاریه خواهرم بابام مستراح تشریف داشت.ده دقیقه بعد از اینکه مهمونا نشستن اومد باهاشون احوالپرسی اینا کرد.

البته دامادم آشنا بودن.اینا غریبه ان خییییییلی رودربایستی دارم.میخوام همه چیز طبق میلم پیش بره.

مال من خيلي يهويي شد شب جمعه ١٦ مرداد ٧٩ ساعت ١١-١٢ شب زنگ زد گفت احتمالا فردا خواهرم اينا زنگ بزنن وقت بگيرن برا خواستگاري امشب خونه داداشم بوديم ديديم پاسپورت مامان اينا داره باطل  ميشه و تا هفته ديگه بايد برن منم گفتم بريد برام خواستگاري اينبار تنها نميمونم اونام قراره فردا بيان اماده باش

خلاصه ظهر خواهرش زنگ زد به مامانم اگه اجازه بديد بياييم امشب برا اشنايي 

مامان هم گفت بفرمائيد

بعد هم با بابام رفتن بيرون  تهيه وسايل

منم شروع كردم تميزگي سالن و گردگيري 

فكر كنم ساعت ٧-٨ اومدن  باباش مامانش و خواهرش از طرف ما هم فقط بابا و مامانم 

اخه فقط اشنايي بود اونا هنوز نديده بودن مارو

خلاصه قرار شد دوشنبه بيان برا بله برون

البته فردائيش باباش و خواهرش اومدن برا صحبتهاي اوليه  و دوشنبه هم كه بله برون بود و كل فاميلاي اونا و ما اومده بودن برا صحبتهاي اوليه 

پنجشنبه هم اونا رو به صرف شام دعوت كرديم دو سه روز بعد هم اونا دعوت كردن و بعدش هم بابا مامانش رفتن  و حسني موند و حوضش

نه ماه بعد هم عقد كرديم و جناب داماد رفت

من نميدانستم معني هرگز را… تو چرا باز نگشتي ديگر؟   
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792