داشتم سبزی پاک میکروم شوهرم گفت بشین صندلی میزناهارخوری زد به شیشه ماشین لباس شویی وشیدم عقب گفتم نمیتونم پاک کنم میاستم نزن به ماشین عصبی شد یهویی مثل دیوانه ها صندلی را محکم زد به ماشین خیل عصبی شدم هیچی نگفتم بعدشم ادامه داد مصندلی مسزناهرخوری نونو را زد بهم و کلا داغون شد بعد گفت من میگم بشبن میگی حواست به ماشبن باشه میخوای تلویزیونا بشکونم من بدنم میلرزید خدا ازشون نگذره من وافعا خودم را بدبختم کروم فقط به خاطر ابرو باهاش زندگی میکنم
منم امشب دعوامون شد.. مام سر چیزای اینجوزی... میخواستیم بریم بیرون گفت سوییچ رو بیار پایین.. خودش دم در بود.. من ماشینو روشن کردم... نیومد سوار شه لفتش داد.. اومد بعد گفت چرا روشن گذاشتی تو پارکینگ دودش میره بالا... منم گفتم خب تو نیومدی فکر کردم زود مبای سوار شی بریم... اینو گنده کرد و جنجال کرد و کلی دعوا کرد... روز تاسوعا هم میخواستسم بریم باز بیرون مامانمم منتظر مون بود هی لفت داد منم به مامانم یه کلمه پای تلفن گفتم من حاضرم این بلند نمیشه... اینم قشقرق کرد و زد دستمو ناقص کرد..