تو تایپیک های قبلیم نوشتم که با خواهرم چندسال مشکل داریم وقهریم و مقصر هم اونه .قرار بود مامانم انژیو کنه ولی چون اول مهر کسی همراهش نبود مجبور شد بیاد اینجا .خواهرم زنگ داداشم زد اوردش عمدن بردش خونه خودش که من نرم اونجا.پیعام هم فرستاده که من نرم خونش پیش مامانم انگار حالا من میرفتم.منم ناراحت شدم از اون خواهرم که چرا نبردش خونشون یه سال نیمه که ندیدمش مامانم رو الانم بخاطر یه عمتر حسود نباید ببینمش حالا دو تا خیابون اون ور تره منم هست یعنی 😭😭