خنده هاشون ...
کثیفی آشپزخونه...
سینک پر از ظرف کثیف...
در هال رو محکم میکوبن...
ما ۴ نفر بی ازاربودیم ... ولی هم اتاقیام کفشاشون رو دم در میذاشتن نه تو جاکفشی ...
من به کفشام حساس بودم ... مرتبشون میکردم
ولی عادت بدی که ازشون یاد گرفتم دیگه جورابامو نمیشستم ... نشسته پام میکردم ...البته گویا همه خوابگاهی ها اینجورین ...