2777
2789
عنوان

خیلی پریشونم

678 بازدید | 38 پست

سلام من ده ساله ازدواج کردم سال دوم ازدواجم شوهرم بر شکست شد اون موقع من یه نوزاد ۵ ماهه داشتم مجبور شد شوهرم بر ای کار بره شهر دیگه ما هم چون هیچی نداشتیم نتونستیم باهاش بر یم و ۵ سال دور از هم زندگی کردیم واینم بگم خانواده شوهر ثروتمندی دارم که بدهی شوهرم براشون پول خردشون بود ولی پنج سال طول کشید تا با دعوا و کشمش و وساطت اقوام بدهی همسرم رو دادن البته با دیه مادر شوهرم که تو تصادف فوت شده بود این بدهی پرداخت شد اینم بگم خانواده شوهرم برام عروسی گرفتن با بدبختی کلی غر و قهر اخه من تنها شرطم رو گرفتن مراسم عروسی بود که بعد از عقد زدن زیرش من اول گفتم باشه ولی وقتی دیدم خیلی دارن زور میگن من گفتم یا عروسی بگیرین یا من نمیام بماند چقدر اذیتم کردن شب عروسی هم پدر شوهرم کل کادوهای خانواده شون و به اضافه سکه ها رو برای خودش برداشت گفت خرج عروسی کردم بقیه هدیه ها رو شوهرم برد گفت بدهکارم دقیقا مشکل من از روز سوم عروسی ام شروع شد که مادر شوهرم اومد بالا گفت تو عروسی گرفتی پدر شوهرت بر شکست شده داریم ماشین و النگوهام رو میفروشیم تو هم بیا عصر بریم النگوهای که خانوادهات دادن بهت رو بفروش نامرد من رو برد النگوهام رو فروخت بعد گفت مال خودم رو یه روز دیگه میفروشم

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

پدرشوهر منم گفت هرچقدر دلت می خواد خرج کن برا عروسی چند مدل غذا هم خودش اضافه کرد هی من می گفتم صرفه جویی کنیم چه کاریه می گفت فقط یه بار پسرم عروسی می کنه باید سنگ تموم باشه آخر سر پول عروسی رو یواشکی از شوهرم گرفت

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز