من تا 8 سالگی هرشب یه دایره رو تشکم طراحی میکردم .یه بار زمستون بود مامانمم تازه تشکمو شسته بود برام یه تشکه جدید وا کرده بود شبم یکی دوبار بیدارم کرد رفتم دستشویی ولی طرفای صب حس کردم جام خیسه دیدم یا خدا بازم آبیاری کردم پاشدم تشکمو کشون کشون بردم پیش بخاری چسبوندم به بخاری تا خشک شه خودمم بغلش نشسته خوابم برده بود یهو دیدم توخونمون جیغ و داده تا به خودم اومدم دیدم تشکم داشت میسوخت یعنی یه جیش داشت خونمونو به گ..ا میداد
خدایا ،ای کاش انقدر اب داشتم تا اتش جهنمت را با ان خاموش می کردم،و انقدر اتش داشتم که بهشت را با ان به اتش می کشیدم،تابندگانت تو را فقط به خاطر خودت دوست بدارند نه به خاطر بهشت و جهنمت🤗🤗🤗😍😍😍😍😍😚😚😚
میرسد روزی که بی هم میشویم..یک به یک از جمع هم کم میشویم..میرسد روزی که ما درخاطرات..موجب خندیدن و غم میشویم..گاه گاهی یاد ما کن ای رفیق..میرسد روزی که بی هم میشویم