تنها یه گوشه پارک کردم نشستم به صدای ماشین ها گوش میدم و تو اینستا میچرخیدم که یهو یادم به نی نی سایت افتاد گفتم حداقل بیام پیش شما 😢
ما امسال با این وضع بازار خونه خوب گیرمون نیومد و بابام یه خونه داره مه هر از گاهی که از تهران میان ، میان توش ، بابا و مامانم پیشنهاد دادن ما به جای اینکه دنبال خونه با شیم بیایم تو اون خونه تا هر چند سال هم خواستیم زندگی کنیم ...
خب ادامش......
چرا اومدی تو پارک
اینک عالیه
خب اینکه خوبه که؛ دستشان درد نکنه ؛ انشالله پولاتونو جمع میکنی و هرچه زودتر میرسد خونه خودتون😊
با همسرم صحبت کردم و دیدم هم راضیه چون کلی جلو میوفتیم و دیگه خبری از اجاره و پول پیش سنگین نیست از یه طرف دیگه هم احساس میکرد نباید این کارو بکنه و شاید خانواده ام معذب بشن وقتایی که میان اینجا
خلاصه با صحبت های من و خانواده ام همسرم موافقت کرد
خلاصه قبول کرد و ما همه وسایل جمع کردیم کم و بیش که بریم اما چون صاحبخونه این خونه که توشیم هنوز پول پیش نداده بهمون نتونستیم خونه رو خالی کنیم
حالا امروز خواهر شوهرم مامانمو دیده ، خانواده خودم و خانواده شوهرم تهرانن و ما جای دیگه
خلاصه به مامانم گفته طفلی داداشم خیلی ناراحته که داره داماد سرخونه میشه
مامانم هم گفته این چه حرفیه اون مثل پسر منه و اینکه ما این خونه داریم میدیم به دخترمون و مال خودشه
من هم همسرم از سر کار برگشت بهش گفتم و دعوامون شد و اونم گفت اصلا نمیریم و میرم اون اسباب هایی که بردیم میارم و یا همین جا میمونیم یا میریم یه جای دیگه خودمون خونه میگیریم
من هم اعصابم خورد شد و به خواهر شوهرم پیام دادم که این چه حرفی بوده زدی اصلا
اولا اینکه همچین چیزی نیست
دوما اینکه اگر حتی همسرم با تو درد و دل هم کرده باشه تو نباید بزاریش کف دست مامانم که
تا حالا تاپیک دردو دل نزده بودم
وای چقدر سخته
وقتی آدم ناراحته
چه جوری بعضی ها میام از غصه هاشون میگن☹️😢😢😢😢
چرا دعواتون شد؟ چی گفتی بهش مگه؟
عزیزم اصلا این موقعیت رو از دست نده به هیچ قیمتی..کلی جلو میافتین.حتما خواهر شوهرت از حسادتش همچین چیزی گفته.
فقط خواستم دردو دل کنم 😢
کاشکی خواهر داشتم
😔😔😔
