سلام بچه ها،من یه دوستی دارم(هردودختریم ومجرد)که خیلی باهم صمیمی ووابسته ایم،والان دوسالوخورده ای که باهم دوستیم،اولش این دوستم خودش پیش قدم شد برای دوستی بامن،بعدکاربه رفت وآمدخانوادگی رسید،جوری شدیم که اگه چنروزازهم خبرنداشتیم نگران میشدیم وخیلی کم اینجوری پیش میومداماالان تازگیا خیلی عوض شده بازم جلوی همه حمایتم میکنه امادیگه مثله قبلا نیست همش عیب میگیره ازکارم،سرزنش میکنه یااینکه زودعصبی میشه،همش سرش توگوشیشه،من مثل خواهردوسش داشتم ودارم،وقتی به جدایی باهاش فکرمیکنم بنظرم مرگ برام بهتره تاجدایی بااون.فقدمیخام مطمعن شم که دوسم نداره تا برم اززندگیش واسه همیشه.بنظرشما پایان دوستی مارسیده؟
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
به این فکرکن که بعدا فوق العاده تو زندگیت و روابطت باهمسر اینده ات دچار مشکل میشی.از الان خودت رو عادت بده که خیلی معمولی دوستش داشته باشی مثل بقیه دوستها....وکم کن از سر خودت بنداز
وای تو رو خدا فقط خودت به فکر خودت باش همه رو در اولویت پایین بذار اونقدر پایین که اگر خدایی ناکرده باعث اعتماد بنفس پایینت شدن سریع بندازیشون بیرون از زندگیت منم سالها بود رفتار تو رو داشتم اما الان تغییر کردم به سختی و با کلی درد و رنج ولی به جایی میرسی که این کار باعث رضایت از خودت میشه اینکه همه در اولویت بعدی و پایینتر از خودت باشن گلم
ی جوری از دوستی و احساست میگی ادم میترسه.ب هم جنس خودت چرا باید تا این حد وابسته بشی .بیکاریا.الان خواهر خودتم محرم نیس.من 15ساله ازدواج کردم از مادرم 10سالشو دور بودم.این حس تو فقط درخور برای مادر و دختری .