بچه ها من داستان زندگیم رو تعریف کردم شاید بعضی ها تو جریان باشن الان
خب
این که مادر نامزدم ۱ماه هست الان یعد از خواستگاری که امدن قرار شد که بعد از محرم صفر عقد کنیم حتی یه زنگ هم نزد دیگه حالا عصر بهم زنگ زده چه خیر و اینا گفتم هیچی سلامتی گفت ما داریم خونمون تعمیر میکنیم که دیگه همین تو خونه خودمون عقد بگیریم منم خیلی ناراحت شدم خب اخه ما خودمون خونه داریم درسته کوچیکه ولی من همون موقع هم بهش گفتم من عقد مجلسی نمیخوام خودشون گفتن نه میگیریم گفتم خونمون کوچیکه اگه بخوایم بگیریم مثل ای همه ملت خدا تو تالار میگیریم حالت میخواد یعنی بگه من ۷۰۰ متر خونه دارم شما ۱۵۰ متر خونش خونه باغی هست اصلا دلم نمیخواد اونجا بگیرم به نظرم خیلی زشته خیلی حس شرمندگی به دست میده اخه عقد. رو تو خونه دختر میگیرن ولی مگه کوتاه میاد واقعا الان فهمیدم چه خبره و میخوان چه بر سرم بیارن در اینده بگین چیکار کنم دلم داره آتیش میگیره