ظهر ساعت ۳ شوهرم اومد دنبالم که بریم خونه خواهرم. شوهرم داشت واسه کاری میرفت ارومیه واسه اینکه شب تنها نباشم گفت آماده شو سر راه تورو هم بزارم خونه آبجیت.از خونه که خارج شدیم شوهرم ماشین نگه داشت تا نایلون زباله دو بندازه تو سطل زباله.جلوتر یه دختر که موهای بلند شو بافته بود و از زیر شال انداخته بود بیرون با یکی که به نظر میومد مامانش داشتن قدم زنون میرفتن سمت بازارچه آخه امروز یکشنبه بازار بود.شوهرم ماشین رو که روشن کرد را بیفته یه موتوری از بغلمون رد شد که دو تا پسر نوجون سوارش بودن. پسری که پشت نشسته بود یهو دستش و دراز کرد و موهای دخترو کشید و طفلی دختره افتاد رو زمین.🤤🤤🤤خیلی بد شد.حالا جالبیش این بود که مادرش یا هر کسی که بود دستاشو برد هوا و زد تو سر دختره که رو زمین افتاده بودو هی بلند بلند میگفت خاک تو سرت حقته و.... ما دیگه نشنیدیم بقیه حرفاشونو.