2777
2789
عنوان

خاطره پنج سال نازاییم و بلاخره زایمان طبیعی من و عکس نینی

| مشاهده متن کامل بحث + 2407 بازدید | 80 پست

یه سال صبر کردم و رفتم دنبال کارای درمانم بیمارستان صارم وقت ای وی اف گرفتمو و صبر کردم پریود شم که دارو هارو شروع کنم که بازم بیبی چکم مثبت شد و بازم دوندگی هام شروع شد و دم عیدی دوازده روز بیمارستان بستری شدم و با دارو دفع شد. اصلا دیگه امید نداشتم حتی تصمیم به جدایی گرفتمو چند وقتی هم رفتم خونه بابا. ولی بازم نتونستم از زندگیم دست بکشم. بعد یه مدت شروع کردم طب سنتی و امتحان کردن. گفتم این همه ادم از ش جواب گرفتن شاید واسه منم جواب داد. بیست روز طول درمانم طول کشید وای که چقدر دردناک بود. ولی خداروشکر جواب داد و حاملگی چهارمم داخل رحم بود ولی اونم قسمتم نبود و قلبش تو سه ماهگی ایست کرد. دیگه از هر چی بیبی چک مثبت بود متنفر شدم و میترسیدم. 

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

منم لایک کنین لطفا 🌷

خوشحالی ینی روز تولد پسرت بفهمی دوباره داری مامان میشی 😍🤗                                                                                               خدایا مواظب پسرم و فندقی خانوم تو دلم باش 🥰💞

تو این مدت گوشام چه حرفایی میشنید. ادم هایی که ادم حسابشون نمیکردم حتی عزیزای خودم حرفایی بهم زدن که قابل حضم نبود. بازم پر رو پرو رفتم دنبال کارای درمانم و تحت نظر یه دکتر به خاطر تنبلی تخمدان و پلی کیست درمانمو شروع کردم. ظرف چهار ماه نتیجه گرفتمو بیبی چکم مثبت شد ولی اصلا خوشحال نبودیم چون انتظار یه حاملگی ناموفق دیگه ای و داشتیم فرداش رفتم از دادم که مشکوک بود و قطعی چیزی دیده نشد. رفتم دکترم و امپول و شیاف نوشت برام و دو هفته دیگش سونو 

اصلا باورم نمیشد توی رحمم بود و صدای قلبشو برام گذاشت چقدر خوشحال شدم و بازم ترس و ترس و ترس ولی خوشبختانه روزا میگذشتنو و ازمایش ها و غربالگری ها خوب بودو قلب جنینم میتپید البته تا سه ماه ویار شدید داشتم که اونم گذشت وارد ماه پنجم که شدم دیابت بارداری گرفتم و با رژیم کنترل کردم تا ماه هشتم اکثرا تو خونه استراحت میکردم ولی همه کارای خودمو خودم انجام میدادم چقدر احساس خوبی بود وقتی تو شکمم تکون میخورد اصلا باورم نمیشد بعد پنج سال یعنی واقعا این فرشته کوچولو رو میتونستم بغل کنم. 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز