سال نود ازدواج کردم با شوشو ده سال اختلاف سنی داشتم ولی شروع زندگیمون و خودمون انتخاب کردیم. یکسال بعد عروسی تصمیم به بچه دار شدن گرفتیم ولی امان از دل غافل منکه اصلا از اولش جلوگیری درست و حسابی نداشتم پس چرا حامله نشده بودم تو اون مدت. بازم اعتنایی نکردم و یه روز در میون رابطه بدون جلوگیری داشتیم. هشت ماه گذشت دیگه داشتم کم کم نا امید میشدم که تو ماه هشتم اقدامم احساس کردم پریودم خیلی کمه و سر سه روزم قطع شد. از بازار برگشتنی یه بیبی گذاشتم در کمال ناباوری مثبت شد. یادم میاد چقدر خوشحال شدم زنگ زدم خواهر شوهرم که داری عمه میشی و چقدر خوشحال بودم شبشم به شوشو گفتمو چقدر خوشحال شد فرداش رفتیم دکتر و سونو ولی تو سونو داخل رحم چیزی دیده نشد. که دکتر گفت شاید زوده ودو هفته دیگه بیا ولی لکه بینی هام شروع شد و منم استراحت مطلقمو شروع کردم و قبل از انجام سونو دوم یه روز صبح با خونریزی شدید و درد پاشدم ومرگ و به چشام دیدم بیهوش شدم و یادم نمیاد چجوری بردنم بیمارستان که گفتن دفع کردی ومنم فقط گریه میکردم چند ماه گذشت و دوباره باردار شدم و بازم لکه بینی بازم رفتیم دکتر و سونو که چیزی دیده نشد و مشکوک به حاملگی خارج رحم شدم ولی خارج رحمم چیزی دیده نمیشد تا چهل روز دست دست کردن و نتیجش شد عمل لاپاراسکوپی و جنین زنده سه ماهه تو لوله راستم و خارج کردن جنین و لوله با هم. چقدر احساس بدی داشتم حس ترس از جمله ای که دکتر بعد عمل گفتو هنوز یادم نرفته. که لولمو خارج کردن و عفونت شدید دارمو اون لولمم به درد نمیخوره و تنها راهش بستن اونیکی لوله و ای وی اف