خانواده مامانم هفت تا دختر سه تا پسر و خیلی مذهبی و مامانم دختر اخر من با دایی هام اصلا نذارم ولی با یکی خاله هم خوبیم خاله مونام از همه بزرگتره و اخوند من نقشش ندارم من و دختر خالم پنج روز تولدمون فاصله دارم اون از من بزرگتره پنج روز مامانم خیلی مثل بقیه خواهراش به تک دخترش منم گیر نمیده به حجاب ولی خاله مونام به دخترش گیر میداده و همیشه به مامانم میگفت که دخترت نذار انیجوری بگرده تا بعد ها که من ۱۰-۱۱ سالم میشه دختر خاله مونام میگه به مامانش که رها اینطوری میگرده منم باید مثل اون باشم و کینه خالم با من از اومن موقعه شروع میشه و دختر خالم حجاب میزاره کنار همیشه نفرین من میکنه فخشم میدع با اینکه که اخونده بهم مگفت هزره زندگیم خراب کردی اینا ولی دخترش مثل خواهر نداشته ام دوسشش دارم و اونم همینطور تا ......