یه عده دوستن زنو شوهری میرن یجا ویلا تفریح بعد یکی از مردا میفهمه ویلا مال یه بابایی بوده که قبلا با زنش انگار سرو سری داشتن البته واقعا نبوده اینجور به نظر میرسیده خلاصه پسره زنرو میبره بیرون دعولشون میشه کتک میرنه بعدشم زنه میفهمه حاملس ب۵د اوتیکی زنه به پسره کلی قسم و ایه و دلیل میاره که زنه بیگناه و هیچی نبوده بعد مرده قانع میشه میره از دختره دلجویی کنه که یهو میبینه دختره خودشو کشته