خوب با شوهرت حرف بزن یه فکر جدی کنه
شما که میدونی فضولن چرا گذاشتی صدات و بشنون
با صدای ارام هم میشه با همسر دعوا کنی
در ضکن به مادرش میفرمودین مگه جن.ده ها را میشناسه که فهمیده شما مثل اونایی ؟ باهاشون رفت و امد دارن ؟
الان ناراحتی شما از فضولی و مزاحمت مادر شوهرته یا اینکه دیشب شوهرت دیر اومد خونه؟
یا هر دو مورد؟
یا هیچ کدام؟
مادر شوهرتون ب مادر نوه ش چنین انگی می زنه؟ببخشید چ بی ادبه...اگه ازش شکایت کنی طبق قانون این لفظی ک ب شما نسبت داده جرم حساب میشه و حد داره...البته شاکی باید سه تا شاهد ببره
منم دقیقا نفهمیدم مشکلتون چیه مادر شوهرتون بد حرف زدن وهمچین حقی نداشتن ولی شما هم بی احترامی کردن ودر مورد شوهرتونم مگه بهش شک دارین که همیچین حرفی بهش زدین
از یازده شب گفته میام من منتظر بودم بیاد شام بخوریم با یه بچه کوچیک از یازده منو پیچوند انقد گفت میام تو راهم انقد که خورده بود مست و پاتیل اصلا حالیش نبود میگم خب بگو شامتو بخور من یکم دیر میام فلان جا رفتم چرا الکی میگه تو راهم پشت درم من چه گناهی کردم که هی الکی بگه اخه اصلا ازین عادتا نداره. مرگ موش خوردم جلوش اصلا حالیش نبود میگفت بخور بعد که امروز ظهر دید تو خونه ریخته پرسید اینا چیه بهش گفتم ناراحت شد گفت بچه شیر میدی این کارا چیه ببین من از خودش ناراحت نیستم زیاد فقط مشکلم اینه که چرا الکی هی گفت میام میام توراهم منو پیچوند قشنگ میگفت بخور بخواب من جام امنه نگران نباش. تا مادرشم نمیومد هرچی از دهنش در میاد بهم بگه که من بهش گفتم خجالت بکش بجای اینکه بمن بگی ج..د ه ببین پسرتو ادب نکردی تا الان بیرونه داشت منو قورت میداد ازین ناراحتم . ببخشید طولانی شد
ببخشیدا یعنی اگه این حرفشو به همسرت نگی و ابراز ناراحتی نکنی دیگه خودت میدونی که هر دفعه بیان ازین حرفا بزنن
باید کاری میکردی میفهمید دهنش و به هر جمله ای که لیاقت خودشه باز نکنه
من خودم دوتا خونه دارم شوهرم میگه برا اینجا خرج کردم اگه پاشم دلم نمیاد خانوادش ازون پرروا هستن صاحب میشن میگه باید بمونیم اینجا. میگم اومدن بالا بگن عروس مشکلت چیه اروم باش داد نزن ما درستش میکنیم منم انسانم حالیم میشه مثه دریده ها اومده درو میکوبه بچه منو از خواب بیدار کرده فحش میده اشغال
فقط شوهرت میتونه از این وضعیت نجاتت بده عزیزم امکان اینکه خونتون رو عوض کنین ندارین
همون لحظه ز زدم گفتم اومدم گفتم وقتی همسرم اومد خونه اونا چپیدن تو خونشون از ترس بیرون نیومدن صبم باز یکم داد و بیداد کردیم شنیدن اما ترسیدن بیان منم حالم بد بود میخواستیم بریم بیمارستان انقد شوهرم طول داد که اوما میخواستن برن کرج صبح زود برن بعد ما بریم ترسید من برم پایین باز باطهم بحث کنیم میدونی عزیزم ازین ناراحتم شوهرم میگه تو کوچیکتری باید بری باز پایین اما من میدونم چطور جوابشونو بدم اشتباه کردم تو هم اشتباه کردی داد و بیداد کردی. ببین اگه مادرش دخالت نمیکرد من داد وبیدادی نمیکردم با شوهرم تلفنی حرف زدم تمام شد اون اومو تو خونه من
عزیزم نرو
اخه کسی که به خودش جسارت بده به عروسش به زن پسرش
به مادر نوش همچین حرفی را بزنه نه بزرگتره نه قابل احترام
یک بیشعور هست
به همسرت بگو
بگو احترام احترام میاره
احترام من و نداشتن به زن تو توهین کردن به من توهین کردن منم هیچ وظیفه ای دیگه ندارم
سفت پای حرف وایسا
تا هم همسرت حالیش بشه هم اون مادرش
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
49 ثانیه پیش
49 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
