سلام .من یه ساله با خانواده شوهرم قط رابطه کردم کلا بخاطر دخالتاشون وخیلی اذیت شده بودم انقد روشون تو روم باز شده بود که راحت توهین میکردن به من و خانوادم .دیگه تحقیر کردن که تو خونشونه.
تواین مدت همه جا دخترم باشون رفته عروسی مهمونی .خلاصه شوهرمم گاهیی رفته باشون . من ازین وضع خسته شدم هفته دیگه باز عروسیه پسر عمشه شوهرم نمیگه بیا بریم منم بهش میگم باخانوادت ارتباط برقرار کنم بااینکه انقدر اذیتم کردن ولی بخاطر دخترمو شوهرم باز حاضرم برم دلم نمیخواد دیگه بدون من جایی برن ولی شوهرم میگه اوضاع مثل قبله اگه راضی بسم ا... . خانوادش اعتقادشون اینه که عروس باید مطیع خانواده شوهر باشه هرچی بگیم نه نگه از هیچی هم ناراحت نشه .منم نیتونم تحمل کنم اینچیزا رو .
حالا موندم راضیش کنم منم ازین به بعد باشون برم ،حس حقارت بم دست میده ولی چاره ای ندارم بخاطر زندگیمه .بارها اینکارو کردم اما الان بعد از یه قهر یکسالس