خونه ما تا مادر شوهرم اینا پنج دقیقه راهه
هفته ای یبار میریم اونجا عصر تا شب میمونیم
همش اصرار میکنن که شب اونجابخوابیم میگن مگه خونه چیکار دارید که میخواید برید
منم خیلی بدم میاد شب جایی بمونم حتی خونه بابام اینا هم دوست ندارم بمونم
پدر شوهرم خیلی خیلی ادم خوبیه ولی مادر شوهرم از این جور ادماس که یبار خوبه یبار بد (عمم هم هست)همش دوست داره نصیحت کنه و کلا فک میکنه همه حرفا و کارای خودش درسته و البته بی نهایت پرحرفه بر عکس من 
خلاصه شوهرمم وقتایی که تعطیله میگه بریم اونجا شب بمونیم
شوهرم خیلی باباشو دوست داره
امشب هم شوهرم شیفت شب هست میگه شب بریم اونجا تو هم اونجا بمون
منم راحت نیستم 
بنظرتون چه حرفی بزنم و چه دلیلی بیارم که دیگه انقد اصرارنکنن