انقدر سخت نگیر
شوهرم یه دوست صمیمی داشت
یه روز خانومش زنگ زد ما خونه مادر شوهرم بودیم که نذری شله زرد داشتن دعوتمون کرد شب بریم خونشون
منم یه ظرف براشون بردم
بعدا شنیدم به دوستامون گفته اون غذاش رو برداشت با خودش آورد و بهم توهین شده و انگار من غذا پختن بلد نیستم
خیلی ناراحت شدم
الان نزدیک ۴ ساله از اون ماجرا میگذره هر وقت با دوستامون جمع میشیم ناخودآگاه اونا رو نمیگیم چون احساس میکنیم با ما راحت نیست و سخت میگیره