الان کسانی هستن که تلاششون انصافا کم هم نیست ولی انقدر سطح توقع ها از سبک زندگی بالا رفته که نمیشه راحت زندگی کرد
انقدر تنوع طلبی ها و مصرف گرایی ها زیاد شده که دیگه تلاش در حد معمول جواب نمیده و این وابستگی به خانواده اینجاست که مفهوم پیدا میکنه
مثلا من موندم اینکه یه لباس مجلسی رو نمیشه توی دو تا مهمونی پوشید چرا باب شده؟
اینکه مهمونی ها حتما باید چهار مدل غذا توش باشه رو کی باب کرده؟
لباس و مانتو چرا تا زمانی که قابل مصرف هستن تحت این عنوان که خسلی وقته دارمش و همه دیدن استفاده نمیشن؟
چرا وقتی کمد پر لباس داریم باز خرید انجام میدیم؟
اینکه عروسی حتما باید توی فلان تالار ها باشه n نوع غذا باشه رو کی باب کرده؟ فلان کس بیاد بخونه چرا باب شده؟
جهیزیه n میلیونی رو کی باب کرده؟
ماها با سطح توقعاتمون از زندگی باعث شدیم که این وابستگی انکار ناپذیر باشه
حالا اگر ماشین ظرفشویی توی جهیزیه نباشه کسی با یکی دو سال با دست ظرف شستن جون نداده
وقتی فر مجهز داری و کارت رو راه میندازه الزاما سولاردام و ماکروفر داشتن چیزی جز مصرف گرایی نیست قراره بخری و سیماشو بچپونی توش و ازش به عنوان کابینت استفاده کنی؟ چرا آخه؟
اونی که داره نوش جونش مشکل اینجاست چون سطح توقع ها بالاست و اگر نباشه حرف توشه اونی که نداره هم تا نتونه همه چی رو صفر تا صد فراهم کنه نمیتونه تصمیم جدی ای مثل ازدواج بگیره در حالیکه این عقب انداختن به این دلایل حقیقتا احمقانه ست
اگر هر کدوم توی هر جایگاهی که هستیم به یه زندگی نرمال و خیلی معمولی قناعت کنیم و راضی باشیم هم برای فرزندانمون پس انداز در حد راه افتادن یه زندگی معمولی خواهیم داشت هم میتونیم حتی با وجود بحران های اقتصادی ای که الان توش هستیم زندگی بهتری از نظر آرامشی برای خودمون بسازیم
من از وابستگی به خانواده ها اصلا خوشم نمیاد کمک های جزئی که از لطفشونه ولی اینکه بچه رو مصرف گرا کنه نه