تَو ٢١ سالگي دختري بودم بسيار تميز و بي شيله پيله
سرم به كار خودم از ٨ سالگي به انتخاب خودم چادر شدم و كل دوره شيطنت و با حجاب و نماز و ... سمت هيچي نرفتم و به اصطلاح نجيب بودم
سر كار رفتم از ١٨ سالگي از بس اروم و سالم بودم يسره خواستگاري داشتم
تك دختر بودم و پدر بسيار سخت گير
هر روز بعد از كار تا ميومدم خونه وعضو ميگرفتم و ميرفتم ندارم و مسجد محل به جماعت
محله امونم جزو محله هاي خوب تهرانم
خانمي من و واسع پسرش انتخاب كرد و اومد سراغمون
كلي زبون ريختن تا پدرم راضي شد ولي تَو زرد از اب دراومدن تَو ٢١ سالگي من مطلقه شدم از اون موقع نماز و چادر تعطيل