خدایا ۱۵ ماه پیش درست نزدیکای ماه رمضون گفتیم بذاریم بچه دار شیم پدر و مادرمون نوه دار شن
آخه چشمشون همیشه دنبال بچه های کوچیک بود همیشه میگفتن کی بشه ما پدربزرگ و مادر بزرگ بشیم
خدایا خودم اینقد سختی کشیدم تا ازدواج کردم اینقد نیش و کنایه...خدا چرا من کم رو خجالتی همه اش باید جوابگو مردم باشم منی که سرزبوندار نیستم
خدایا ۱۵ ماهه که چشم انتظار پدر و مادر شدن هستیم ۱۵ ماهه که بیشتر شب ها با گریه خوابیدم همسرمم بغض کرد...خدایا ۱۵ ماهه که درست نتونستیم توی یه جمع حاضر شیم
من حساس همیشه باید خجالت میکشیدم موقعی که ازم سوال میکردن حامله ای؟بچه نمیخواین؟
خدایا چی باید جواب میدادم باید میگفتم آره بچه میخوایم ولی بچه دار نمیشیم هر ختمی و توسلی هم که بگی انجام دادیم ولی هیچکس به ما جواب نمیده
التماس همه ی امام ها و پیغمبر کردیم ولی کسی محلمون نمیده
اینقدر خدا رو صدا کردیم ولی جوابمون نمیده
از خیلی خوشی کردنا گذشتیم و گفتیم اول بچه دار شیم ولی نمیدونستیم زندگیمون تباه میشه
خدایا خودت خوب میدونی چه مشکل های دیگه ای داشتم
خدایا خودت خوب میدونی یه دکتر رفتن ساده رو به چه بدبختی باید بریم؛
خدایا نذار رغبتم به نماز و دعا و اماما کم بشه
خدایا دلم دیگه سمت هیچی نمیره حتی یه دعای کوچک
خدایا دلم مرده خدایا خودت دستمو بگیر
خدایا خودت دیدی که همه اطرافیان دارن یک به یک مادر میشن
خدایا کلاس گذاشتن بعضیاشونو چطوری تحمل کنم
دیروز بهم میگه من دو تا بچه دارم ولی به نظرم راحت آدم بره بچه بیاره بزرگ کنه دردسر بذاری حامله شی
خدایا من چی بگم من کم آوردم تحملم همینقدره بیشتر نیس...
منتظر معجزه ای از خودت هستم خدا