داشتیم میرفتیم مطب دکتر
پسرم پشت نشسته بود منمشیک و پیک با عطر و فلان
پسرم یهو گفت مامان سرم درد میکنه مهر مادریم گل کرد گفتم بیا بغلم
اومد بغلم
هوووووووع هرچی خورده بود بالا آورد
باباش بهش بعد از اینکه شیر خورده بود یعالمهندونه داده بود
هیچی دیگه
از بغل گوشم تا نزدیکپام استفراغی شدم
بغل خیابون با یه شیشه آب نمیدونستم کجارو بشورم انقدرم خندیدم کم مونده بود جیش کنم
هیچی دیگه تو صندوق عقب یه کیف بود برا بچه لباس پیداکردیم منم مانتو و روسریمو دراوردم
دستمالی که شوهرم ماشینو تمیز میکنه انداختم رو دوشم یه بلوزم بود از سانس
به شکل مقنعه کردم تو سرم هاهاهاهاخیلی مضحک بود صحنه