ازوقتی عروسی گرفتیم تاامروز مادرشوهرم خیلی بهم گیرداده منو اون تو ی حیاط زندگی میکنیم ۸ماه بااونا تو ی خونه زندگی کردیم ولی ی ساله ازشون کلا جداشدم فقط حیاطمون یکیه ازهمون پارسال هروقت منو شوهرم میرفتیم بیرون بعدش بهم گیر میداد یبار ک رفته بودیم بیرون وقتی رسیدیم خونه بعدش شوهرم کارداشت رفت بیرون مادرشوهرم اومددراتاقم هرچی از دهنش درومد بهم گفت .گفت پسرم هرچی پول درمیاره همشو خرج میکنی بستنی خور چیپس خور فلان پیتزا فروش گفته ایناهمش پیتزا میخرن میخورن منظورش منوشوهرم بودیم درحالی ک خداشاهده اصلا شاید سه چهارماه یدونه پیتزا میخوردیم البته میدونم دروغ گفت درکل زیاذد دروغ میگه اونوگذشت کردم پارسال تابستون بازم چرتوپرت گفت دیگه نتونستم تحمل کنم ازش جداشدم.ی چندماه قهر بودیم.بعدش دوباره مجبورشدم باهاشون حرف زدم ولی دیگه ن صمیمیت اولیه بود ن رفت و امد.خلاصه شاید ماهی یبار پام ب داخل خونش میخورد.تقریبا ی ماه پیش شنیدم ک داشت شوهرمو پر میکرد میگفت زنت غرغروه بهت نمیرسه براهمین لاغرشدی چشات گودافتاده قرمز شده درحالیکه شوهرم ازروزیکه دیدمش لاغر مردنی بوده وهست شکلش اونطوریه هرچی میخوره چاق نمیشه.وخیلی چرتو پرتای دیگه منم دیگه جونم ب لبم رسید ازتوخونم دادزدم گفتم شیطان دارن شوهرموپر میکنن.بعدش اونم صداشو بلند کردهرچی ازدهنش درومد بارمن کرد حتاگفت نازا درحالیکه مشکل از پسرشه گفت بستنی خور چیپس خور پسرم هرچی درمیاره برااون خرج میکنه بازم لاغرمردنیه حتانمیتونه ی بچه بیاره منم فقط گریه کردم حالا ازون ب بعد حساس شدم هرموقه پسرکوچیکشو میفرسته میگه پول بده فلان چیز براخونه لازمه بخریم من حساس میشم البته چیز زیادی ن هااا خرجشونو نمیده ولی میبینی روزی دوسه بارمیاددم در داداش پول بده برم خرج کنم ک البته مامانش میفرسته من حرص میخورم و شوهرمم میفهمه ک ناراحت میشم قبلا حساس نبودم ولی ازوقتی اون حرفارو بهم زدن منم حساس شدم ک شوهرم ی قرون هم دوس ندارم براشون خرج کنه