سلام دوستان من ۷ساله عروس یه خونواده ای شدم مادر شوهر ندارم پدرشوهر و ۷تا خواهر شوهر و ۳تا برادر شوهر اینم بگم شوهرم سوادش ابتداییه شغلش راننده اژانسه من فقط به پاکیش نگاه کردم و جواب دادم الان پشیمونم اختلاف فرهنگی اونا با خونوادمم زیاده مامانم شمال شهر میشینه اونا پایین شهر اصلا به این چیزا کار ندارم خونواده شوهرم جلوت خوبن پشت سرت صد تا حرف میزنن نه برام عرروسی گرفتن نه عیدی نه یه تیکه لباس همش خودم میگرفتم میگفتم فلانی خریده خرج عروسی رو هم با وام دادیم امسال تموم شد پدر شوهرم به عروساش تو عروسی طلا داده به من هیچی کابینت خونه و لوله کشی خونه رو خودم دادم وام ازدواجمم به بهونه ای گرفتن اما مال بقیه رو دادن به خودشون من جایی عروسی میرفتم چون عقد کرده بودم خودم پول رو میدادم خونواده شوهرم با خونواده خودم قطع رابطه کردن چه مریض بشن چه نه اصلا یه احوالی نمیگیرن دیروز رفتن مشهد از شوهرم خدافظی کردن به من محل نمیڋارن میری خونشون میگن عروس وظیفشه خونه بابامو تمیز کنه اونم نگه داره چون به ما خونه نداده به پسراش داده اهل فحشای رکیکم هستن تو عروسیم دعوا راه انداختن تو همه عروسیا شیک میپوشن تو مراسمات من عمدی لباسای اجق و جق میپوشن بری خونشون میگن واسه خوردن اومده نری میگن مغروره من طلاهامو فروختم به خاطر زندگیم اونا میگن زندگیت مهمتره نه طلا میخواستم بگم کاشکی یه دونه خودتون داده بودید اونوقت اینقدرم ادعا نمیکردید حالا به نظرتون چه کار کنم با این قوم؟از مشهد اومدن برم پیششون؟دوستان شب جواب همتون رو میدم