امروز خونه مادرشوهرم بودم از صبح .. شوهرم از سرکار اومد لباساش خاکی و کثیف بود ....خواهر شوهرم پرید بهش ک لباسات چرا انقدر کثیفه؟اینجوری میری سر کار؟به این کثیفی؟شوهرم گفت خب بیرون بودم سرکار بودم تمیز ک نمیمونه در اومد به شوهرم گفت مامان هیچوقت نمیذاشت تو این قدر کثیف بگردی شوهرمم گفت برو بابا لباسای کارمه😑😑😑😑منم سرمو کردم تو گوشیم بعد ک شوهرم رفت سر کار باهاش اومدم قرار بود تا شب اونجا باشم پا شدم اومدم چقدر بی زبونم ک عرضه جواب دادن ندارم به شوهرمم گفتم چرا اینجور میای ک بندازن گردن من و تیکه هاش بمونه واسم...گفتش کسی چیزی نگفت گفتم نگفت؟گفت یه چیزی گفت ولش کن😞اعصابم داغونه اخه به من چه😒😔