ازدست خانواده شوهرم
از خودخواهیه شوهرم
ازدسته بی عرزگی خودم
دوتابچه دارم
ازدواجم اجباری بود
شوهرم،مردسالاره
رفتارش با خوب نیست
بهش اعتراض میکنم،دادمیزنه وبدوبیراه میگه
ازطلاقوجدایی بدم میاد
تصمیم گرفتم،ازش فاصله بگیرم
میدونم این فاصله ممکنه به زندگیم ،ضربه بزنه
ولی دارم ازحقارت له میشم،ازخودم بدم میاد،ازضعیف بودنم،تصمیم گرفتم،تنهایام روبا کتاب پرکنم
میخام یه زنه قوی باشم،میخام ازچیزایی وکسایی که اذیتم میکنن فاصله بگیرم
لطفاراهنماییم کنید