امروز مامانم زنگ زده بود مامانم اینا مرفه هستند خواهرم هم خداروشکر زن یه آدم پولدار شده من زندگی متوسطی دارم ولی راضیم شوهر خوبی دارم ولی خیلی از مامانم ناراحتم من ۱۸ سالم بود که برادرم بدنیا آمد چندسال بعد یه مغازه بنامش زدن گفتن ما سنمون بالاست این بی کس نمونه ما هم بچه بودیم دلمون سوخت حالا امروز مامانم زنگ زده بود من گفتم خداروشکر خواهرم که داره برادرمم که داره من نمیتونم خونه م بزرگ کنم مامانم یهو گفت چی داره یه خونه (تازه خریدن یک میلیارد) که توام خونه داری انگار مامانم خریده با یه مغازه که اونم بشه خرج عروسیش فکر کنید یه پسر ۱۷ ساله دو میلیارد داره من زیاد حرف نزدم قطع کردم ولی دوست داشتم به پدرم بگم چرا فرق می زاری نمیدونم بگم یا نه شوهرم میگه ما به این پولا نیاز نداریم ول کن بگی بهتم بدن راضی نباشن خیر نداره ولی من بحثم پول نیست بحثم تفاوت گذاشتن بین بچه هاست یعنی من که بچه اولم و خواهرم که بعد من اومده انقدر بی ارزشیم